پیوندهای اجتماعی

peikekhavarorg

مقالات پیک خاور

نویسنده: علی جابری
بخش اول
1- چکیده:
در این مقاله کوشش شده است که بر اساس توضیح جنبش های آزادی بخش، جایگاه جنبش های دینی در جهان کنونی، از جمله و به ویژه انقلاب اسلامی ایران، به مثابه جنبشی بر شالوده الهیّات، از جوانب گوناگون بررسی شود.
این بررسی دربردارنده تحلیل تعاریف پایه (الهیّات - آزادی)، شناخت انواع جنبش ها در سراسر جهان مسیحیّت و اسلام (اروپا - آمریکای شمالی و جنوبی- جوامع اسلامی- ایران ) و رابطه الهیّات آزادی بخش با دوران گذار از سرمایه داری است.
فهرست مباحث:
1-چکیده
2- جنبش های آزادی بخش
3-زمینه تاریخی جنبش های دینی
4-جنبش های دینی معاصر
5-الهیات آزادی بخش مسیحی
6-انقلاب اسلامی ایران
7- جنبش های آزادیبخش در دوره گذار
2- جنبش های آزادی بخش:
آزادی مفهومی نسبی و حتّی معمولاً مبهم است. معنای ظاهری واژه کاملاً روشن و عبارت است رها بودن چیزی از قید چیزی دیگر. امّا ابهام در همین جا ظاهر می گردد که چه چیز از کدام چیز؟ و قید چیست و چگونه می توان از آن رها شد؟ و مهم تر این که مناسبت بین این دو چیز چگونه است؟ این نکته را با چند مثال تاریخی می توان روشن تر ساخت.
جوامع آزاد دهقانی (مالکیّت جمعی کشاورزان بر اراضی، کار و محصول) در ایران باستان به عنوان بازمانده ای از دوران مالکیّت جمعی نخستین (کمون های اوّلیه)، حتی پس از تشکیل امپراتوری هخامنشی، به مثابه ساختار سیاسی صورت بندی تازه برده داری، تداوم یافتند. این الگوی تولید و مصرف که از مالکیّت خصوصی برده داری و سپس فئودالی آزاد بود، افزون بر تهاجم گهگاهی برده داران و فئودال ها، بر اثر حمله اعراب و ترکان از بین رفت و یا به سمت مناطق و اراضی نه چندان مطلوب از نظر کشاورزی به پس رانده شد، تا سرانجام پس از حمله مغول به کلّی محو گردید. مبارزه این کشاورزان را می توان جنبش آزادی بخش بر شمارد.
شکل بعدی جنبش های آزادی بخش در تضاد منافع کشاورزان با مالکان اراضی ظاهر شد. این شکل گرچه گاه به صورت شورش های دهقانی به جان آمده از استثمار و ستم اربابان رخ می نمود، اما همواره سرکوب شده و اگر دستاوردی هم حاصل شده هرگز تداومی نداشته است. اساس این گونه از جنبش ها بیشتر رقابت زمین داران با یکدیگر بود. اما در برانگیختن توده ها، برای جنگ و اشغال اراضی تازه، از انواع انگیزه های قومی و دینی که بر ذهن کشاورزان و دیگر رعایا مستولی بود، بهره گرفته می شد. این روند در تمام طول دو دوران با صورت بندی های برده داری و فئودالی غالب بود.
برحسب شرایط موجود وجه اعتقادی در این جنبش ها اشکال و درجات متفاوتی داشت. مثلاً جنبش هایی مانند جنبش بابک خرم دین یا سر به داران در برابر ستم فئودال های بومی و نمایندگان خلفای اموی و عباسی و مهاجمان مغول، گرچه هدف بازگشت به دوران جوامع آزاد دهقانی را نداشت، امّا عمدتاً حاصل رقابتی بین فئودال های بزرگ نیز نبود. این جنبش ها برخلاف جنبش هایی که با نام های مازیار و افشین و سپس ابومسلم شناخته می شوند و عمدتاً ناشی از رقابت های فئودال ها بودند، بیشتر اهدافی توده ای را تعقیب می کردند که در ایران پیش از اسلام نیز مثلاً در جنبش مزدکی و پس از اسلام نهضت حسینی ایجاد حافظه تاریخی کرده بود. این گونه جنبش های آزادی بخش در اشکال گوناگون خود تا دوران تجدّد نیز ادامه یافتند تا با ظهور سلسه پهلوی از راه سرکوب شدید نظامی نابود شدند.
جنبش های آزادی بخش به ویژه در سده های اخیر در تقابل با کولونیالیسم (استعمار) و سپس امپریالیسم اشکال متنوّع و تازه ای به خود گرفتند. محور اصلی این جنبش های نوین ملّی گرایی به مفهوم تعیین مرزهای جغرافیایی بود که ارتش بیگانه مجاز به نقض آن ها نباشد. گاه این مجادله و مبارزه به شکل درونی رخ می داد و هنوز می دهد. به این ترتیب که قبیله یا قومی منافع خود را در هم پیمانی با استعمارگران و امپریالیست ها تشخیص می داد و عملاً به ابزاری برای سرکوب دیگر جماعاتی بدل می شد که کولونیالیسم و امپریالیسم منافع شان را تهدید می کردند. درگیری های بین قبیله ای که امروز نمونه های خون بار و وحشتناک آن به ویژه در آفریقا به سود امپریالیسم و با تحریکاتش جریان دارد، از همین دست هستند.
امِا گاه جنبش هایی مانند جنبش فرقه دموکرات آذربایجان ظاهر می شدند که گرچه اهداف عمومی مترقی به سود همه جامعه ایران داشتند، اما محدود ماندن شان در حیطه امور قومی بر اهداف مشترک و عام توده ها سایه می انداخت و در عرصه عمل آنان را از دیگر بخش های جامعه دور می ساخت و در نتیجه هردو را تضعیف می کرد. نمونه های تاریخی گوناگون در ایران و جهان فراوان اند ، اما به تناسب فضای بحث حاضر به همین بسنده می شود.
3-زمینه تاریخی جنبش های دینی:
همان گونه که در مبحث پیشین به زمینه ها، علل و انگیزه های جنبش های آزادی بخش اشاره شد، جنبش های دینی نیز دارای ویژگی های خاص خود هستند، حتی اگر در بسیاری جاها با جنبش های آزادی بخش همراه و عجین گردند.
شالوده جنبش های دینی "تفسیر" است. امّا بر روی این شالوده بناهای گوناگونی سر بر می کشند که لزوماً بنای شان بر زمینه ها، علل و انگیزه هایی که ممکن است وجه دینی نداشته باشد استوار است، مانند مقابله با اشغال یک کشور، وابستگی حکومت به بیگانگان و منافع شان، ستمگری یک دستگاه حکمرانی ، تضادهای طبقاتی جانکاه، تناقض های فرهنگی و شیوه زندگی ناپذیرفتنی و مانند این ها. یا گاه به سبب قدرت بسیار زیاد دین در تهییج و به حرکت در آوردن توده ها تنها به شکل ابزاری در حیطه ای به جز تفسیر و تبیین و در پی آن نقش آفرینی اش از آن بهره گرفته می شود. جدا از این، گاه بحث های صرفاً جدلی مرتبط با تفسیر، به شکل موازی و یا در آمیخته با تضادها و مبارزات در مقیاس اجتماعی رخ می نماید. حتی ممکن است امتزاجی از همه این ها با نسبت های گوناگون رخ دهد.
در همه این حالات توده ها انتظار و امید اصلی خود

را در مفاهیم دینی جستجو می کنند و رهبرانی را برای جنبش آزادی بخش خود بر می گزینند که تفسیرشان از دین به سود توده ها باشد. چیزی که در ایران در خرداد یکهزار و سیصد و چهل و دو به شکلی محدود، و در یک چهارم قرن بعد کاملاً گسترده و سرنوشت ساز رخ داد.
در این وضع خاص جنبش آزادی
بخش وجه دینی پیدا می کند. ممکن است چنین گمان رود که به سبب نتیجه بخش نبودن مبارزات قومی، ملی و طبقاتی پیشین که همه با شکست روبرو شدند، توده ها از سر ناگزیری به دین پناه برده اند. این تنها بخشی از حقیقت است اما نه هسته اصلی آن. هسته اصلی که به تفسیر مرتبط می شود در درون دین نهفته است و باید کشف شود.
در نگاه مسیحی موجود، که مشخص نیست تا چه اندازه آموزه های مسیح در آن ها دچار تحریف شده است، گرچه دستگیری از دردمندان و بی نوایان توصیه شده، اما در عین حال نه تنها گونه دوم را برای سیلی خوردن آماده می سازد، که هیچ راه کاری برای درمان دردها حتی در بیانی کلّی دیده نمی شود، و اصولا اتکاء بر روندهای اخلاق فردی است و نه سازوکارهای اجتماعی. شاید همین ویژگی سبب شده باشد که دین در اروپا چنان که خواهد آمد هرگز جز یک مورد کاملاً محدود و ناپیگیر که جنبش فرانسیسکو دآسیزی در ایتالیا باشد، نتوانسته است جنبشی اجتماعی را برپا کند. پروتستانتیسم، همانند دیگر جنبش های مشابه، گرچه سپاهی از توده ها را به حرکت در آورد، اما از دین بیشتر به شکل ابزاری سود جست.
در جوامع اسلامی شرایط کاملاً متفاوت بوده است. اولاً- تنها یک متن از قرآن در دست است که همه بر آن توافق دارند. ثانیاً- چنان که در بخش های بعدی بیشتر توضیح داده خواهد شد، تکالیف اجتماعی و نظامات حاصل از آن با روشنی و صراحت بسیار بیشتری در آیات قرآن کراراً آمده است. تا آن جا که نمی توان به آسانی مدعی تفاسیری بسیار دور از هم شد که مثلا یکی از آن ها عدل و قسط را به سود ستمگران لاپوشانی کند. در بدترین حالت در کار تفسیر، این بخش از آموزه های اجتماعی از سوی مفسران مسکوت گذاشته شده و یا به شکلی ابهام گرایانه تا حدّ اخلاق فردی تنزّل داده شده است.
دقیقاً به همین سبب است که جنبش های اجتماعی با ظرفیت ها و اشکال گوناگون به ویژه در ایران همواره توانسته اند خود را با قرآن مرتبط بشناسند و بشناسانند و این بسیار مهم تر و کارآتر از آن عامل بالنسبه انفعالی است که صرفاً حاصل از گرایش عمومی توده ها به دین و فاقد تفسیر باشد. همواره تفسیر آموزه های دینی که در این جا به عنوان شالوده از آن یاد شده است، به تناسب زمان موجب انگیزش جامعه بوده است. سبب این جایگاه تاریخی در این واقعیت نهفته است که قرآن در متن خود کلام خدا شناسانده شده است، علم خدا ازلی و ابدی است، و مؤمنان به تدریج از آن آگاه می شوند. در نتیجه مؤمنان به جای آن که بر برداشت محدود خود از ظاهر قرآن متّکی شوند، و یا به سبب این محدودیت آن را مبهم شناخته از آن خروج کنند، تنها یک راه برای شان باقی می ماند که بنا بر دانش زمان خود از آن بهره برند.
قرآن انسان ها را هرگز گله های گوسفند نیازمند چوپان نمی شناسد. بر خلاف مسیحیت رایج که از چنین عناوین سخیفی (گله دار و چوپان) سود می جوید، از مقامات دینی مسلمان با واژه های روحانی (کسی که کارش با روح و معنا مرتبط است)، آخوند( واژه ای مرکب از پیشوند نفی کننده آ و واژه خوند به معنای پلیدی، مجموعاً به معنای دور و پاکیزه از هر پلیدی)، ملّا (به معنای داننده بسیاری از دانش ها)، آیت الله (نشانه خدا با تکلیف بسیار دشوار نشانه خدا بودن از هر جهت)، حجت الاسلام (به معنای کسی که از نظر دانش و سجایای اخلاقی و رفتار همواره یادآور اسلام، و وجودش دلیل بر حقانیّت آن باشد)، مجتهد (به معنای کوشنده در راه کشف حقیقت) و طلبه (به معنای کسی که طالب علم است) یاد می شود. این عناوین بیش از آن که مرعوب کننده دیگران و موجب کسب احترام عموم باشد، دارندگانش را با تکالیفی بس دشوار به ویژه در راه درک آیات قرآن روبرو می سازد.
به همین سبب، بر خلاف دیگر ادیان، در آموزه های قرآنی انسان نه مجبور که وسیعاً مختار است، و از این رو خود نقش مستقیمی در پاداش و یا پادافره نهایی ایفاء می کند، و مهم تر این که مثلا در تشیّع حتی مجاز است مرجع تقلید را شخصاً انتخاب کند و یا تغییر دهد. اگر انسان قرار بود از یک کتاب آسمانی تنها ظاهرش را ببیند، و به تفسیر آن به تناسب شرایط زمان و مکان خود روی نیاورد، در واقع به او ظلمی بزرگ روا داشته شده بود.
این حقّ تفسیر همه جانبه، گسترده و ژرف سبب می شود که انتظارات یک مؤمن گستره ای وسیع تر پیدا کند. کما این که می بینیم مثلاً در مجموعه شعارهای انقلاب اسلامی ایران دو مفهوم برجسته استقلال در برابر قدرت های بیگانه (امپریالیسم) و عدالت اجتماعی نقشی بارز دارند. گرچه مفهوم این دو واژه همواره در اذهان وجود داشته است، اما معنای عملی اش و چگونگی نیل به آن، در زمان حاضر، به سبب تحولات زندگی اجتماعی و مناسبات جهانی، با گذشته کاملاً متفاوت است.

به همین سبب است که مثلاً رهبر انقلاب اسلامی در ایران استکبار را صراحتاً و بی هیچ تخفیف و امّا و اگر در قالب "آمریکا و اذنابش" می شناساند. یا برای نیل به اهدافی که در اصل چهل و سوم قانون اساسی برشمرده شده است، در اصل بعدی راهکارهای امروزین مشخصی نشان داده می شود که، گرچه با واژه های متعارف سوسیالیستی بیان نشده است، اما در بخش اعظم خود ضد سرمایه داری بزرگ و در باقی ماندهِ ناچیز، دقیقاً مرتبط با وجه تشویقی مفهوم سرمایه داری کوچک و هدایت شده است. یعنی دقیقاً همان روندی که در شرایط مشخص پیشرفت مادی و معنوی جامعه ایران هر برنامه ریز دیگری با توجه به واقعیات عینی می بایست برمی گزید، مگر این که دچارتـوهمات تروتسکیستی انقلاب پایدار و ورود مستقیم از "هر" ساختار سرمایه داری به سوسیالیسم باشد، که شوربختانه این آسان پسندی نزد بسیاری، که به جای تحلیل دیالکتیکی از ایران کنونی، به شیوه ای که تنها مبتنی بر نقل قول های مرتبط با زمان ها و مکان های دیگر، و به ویژه ناتوانی در درک و جداسازی بخش های استراتژیک و تاکتیکی است، در ایران امروز رواج داده شده است و می شود. طرفه آن که نیروهای کاملاً شناخته شده هم پیوند با امپریالیسم، در نشر این گونه ادبیات یاری هم می رسانند.
آدامه دارد