پیوندهای اجتماعی

peikekhavarorg

مقالات پیک خاور

چپ بنیادگرا ..چپ مدرن..
اگر چه از زمان رفیق دکتر ارانی و رفقای همرزمش ، چپ مارکسیست لنینیست ایران دوران سخت و خونباری را در کارنامه خود دارد ، اما متاسفانه امروز جز فیسبوک و توییتر ویک حزب ابکی خود توده خوانده و ننگین نامه ای بنام نامه مردم و عده ای وارفته لمیده در مبل ، چیز دیگری برایش باقی نمانده علاوه براین گفتنش ضروریست که ، اگر چه این وارثان اپورتونیست نالایق همه تاریخ چپ انقلابی را در پای امپریالیسم قزبانی کردند ، اما این تنها دستاوردشان نبود.
این جماعت افراد "شاخص‌" بسیاری هم تولید !! کردند . تعداد این مشاهیر!! اگر از پرولتاریای جهانی بیشتر نباشد. ..کمتر هم نیست ...همه بظاهر انقلابی....همه استاد...همه تئوریسین و جملگی فعال در پشت تریبون های سخنوری و قلمزدن در نشریات و مدیا ، ولی کمتر کتاب بدست و اهل مطالعه و عموما هم ، نقد ناپذیر ..
.این خواص!! نادر تاریخی نمونه های متنوعی دارند ولی در عین تنوع در دیدگاه ها در زمینه نوع اندیشه و پایگاه طبقاطی ، بسهولت میتوان انها را به چند کتیگوری تقسیم کرد

یک گروه از چپ مارکسیست لنینیست که عمدتا در غرب فعالند و همواره برای تشخیص طبی وظعیت گرایش به راست ، به کلینیک تخصصی رسانه های ناتو مانند بی بی سی دعوت میشوند ، انقدر با سواد و با کمالاتند و انچنان ورق به ورق کاپیتال و مجموعه اثار لنین را فوت ابند که اصولا کسی را جز در برنامه پرگار بی بی سی و یا مشابه لایق مصاحبت و دیالوگ با خود نمیبینند. گروند ریسه و انتی دورینگ را سه سوت از بر برایت میخوانند..نامه های مارکس به انگلس را شبانه روز دکلمه میکنند ، شأنشان کمتر از همکلامی با هابر ماس و ژیژک نیست ، مباحث هنریشان حول تارکوفسکی و وایدا دور میزند. . همنشینی با عوام که اصلا حرفش را نزن...این عده انقدر والا مقام هستند که اصولا جز در مباحث نظری و سخنرانی های فلسفی مارکسیسم را فاقد کارایی در جهان پسا مدرن و اندکی ، زائد میدانند
این گروه فیلسوف است ، بعضی کلاه کپی میگذارند ، بخشی شال گردن دراز میبندند و عده ای هم کراوات میزنند و عینک که البته نشانه روشنفکریست بر چشم دارند و در حالیکه به همه نگاه از بالا و عاقل اندر سفیه دارند ، هرگز نقش پدرانه را فراموش نمیکنند . این گروه از انچنان ادبیات پیچیده ای برخوردار است که فقط نمونه انرا تنها در مباحثات مجمع فلاسفه مکاتب فلسفی فرانکفورت یا شیکاگو میتوان دید. این چپ والاست، اقاست ،با شخصیت است، رییس است ،ان بالا بالاها سیر میکند ... .شرم اور است اگر حتی فکر کنیم انقدر پایین بیاید که با کارگری سر یک میز در قهوه خانه ای بنشيند و دیزی بخورد .
مباحثات و دیالوگ فلسفی این گروه به مسابقه ای برای بیشتر پیچیدگی جملات و ادبیات سیاسی تبدیل شده انچنانکه اکادمیسین ها هم برای فهم‌ مطالب ایشان باید یک کارتن اسپیرین و چند جلد واژه نامه سیاسی را همیشه بهمراه داشته باشند .انقدر در ادبیات فلسفی مارکسیستی و غیر مارکسیستی غرق هستند که برای ادبیات کارگری زمان و وقت ندارند روشنفکران حرفشان را نمیفهمند ..کارگر بدبخت ڬه جای خود دارد ولی البته همه بخاطر همان کارگر است...باور کن ...اگر چه کارگر گرفتار در اقتصاد برجامی نمیداند در لابلای این همه واژگان پیچیده سیاسی که اقایان میفرمایند ،چرا نگفتند...نان به چه دلیل گران شد؟
در ذهن این دسته ، طبقه کارگر اسب چموشیست که اگر توانست بندهای خود را پاره کند و زنجیر هایش را بگسلد اول باید خودش را بشوید و پاکیزه کند تا شبیه اقاها شود با کلاس شود سپس باید محترمانه!! خودش خودش را زین کند تا این مشاهیر!! قبول زحمت کنند و بیایند و به ارامی سوارش شوند ..

گروه دوم اما چندان به حفظ و از بر نمودن اثار مارکس و لنین توجه نشان نمیدهند..البته چندان هم ضروری نمیدانند .چرا؟. چون خودشان را لنین زمان خود میدانند ..ولی البته هر گاه لازم دانستند مقالاتی کم چسب یا نچسب را جستجو و کاوش کرده در وبلاگ خود !! میچاپانند ...
.این گونه شخصیت ها در پس زمینه مغزشان نه تنها مارکسیسم لنینیسم را کهنه و فاقد وجاهت تاریخی میدانند بلکه اصولا امپریالیسم را قدر قدرتی ابدی دانسته و چندان هم مضر و بی خاصیت نمیبینند .ولی البته همزمان با شعارهای توخالی و گهگاه هم علیه امپریالیسم. گوشه چشمی هم به یاوری و امدادات غیبی امپریالیسم دارند.
در بزم متحدانش مینشینند و انگ وابستگی و رفورمیست و "ساندیس خوری"و دگماتیسم بنیاد گرایی را به امثال ما میزنند .اگر چه میگویند برانداز و به بن بست رسیده نیستند ولی همان شعار همیشگی امپریالیسم را در تکرار بیاناتشان دارند. ...
«ای اقا...این حکومت اصلاح شدنی نیست»

بعدی چپ‌ ول معطل است
این نوع چپ اما دیدنیست ، مادر زاد مرفه است. نانش را در همین بیعدالتی طبقاتی بدست میاورد ولی فریاد عدالتخواهی میزند وبدلیل نبود ایدئولوژی دهان پر کن در اطرافش بسمت چپ امده ، کم نظیر ولی به نسبت پر شمار است.چپ دکوریست. فقط به رشد بادکنکی دامن میزند . چپ مذهبی نبودن است ، چپ اتئیست ولی اتئیسم نشناس است. ...چپ مادرزاد لا مذهب و یکجورایی چپ راست??!! است....چپ است ولی راست میرود. .شاید به این دلیل که هنوز دست چپ و راستش را نمیشناسد.چپ طبقه متوسط مرفه است ، چپ شعرهای شاملو و تصنیف جمعه داریوش است ، در بزم شبانه یادبود فروغ و نصرت رحمانی در صف اول است. چپ زده است . سرشار از احساس رمانتیک‌ است. دوست دارد همه دوستش داشته باشند چپ خرکیست.چپ منو دوست داشته باش . چپ مرا ببوس.چپ هوای همه رو داشته باش.چپ هیچکس رو دلخور نکن.چپ پای میز همه بشین .این چپ چوخ بختیار نیست.ولی هست.این چپ برای شعار دادن از همه ایده میگیرد.حتی از شازده وارفته ربع پهلوی و ݦقبره کوروش.

بعدی چپ ابن الوقت انقلابیست.این چپ اپورتونیست نیست...سکتاریست نیست. .رادیکال نیست.پوزیتیویست نیست..رئالیست هم نیست.در دموکراسی اروپایی!! زیست میکند ، رویای زیبای سوسیال دمکراسی اروپایی را در خواب میبیند و همزمانو انقلاب اکتبر را لازم و تکرارش را ضروری میداند ولی روش چه گوارا را تجویز میکند .البوم عکسش از کشته های بلشویکها تا مائویستها تا تروتسکیستها سرشار است. مرده پرست است شهید پرست است فرق نمیکند مرده اش از کدام طرز فکر باشد.فقط کشته شده باشد کافیست .همه چیز هست وهیچ چیز نیست ولی فقط هست و نمیگوید چرا هست . اوپوزیسیون تند رو مادر زاد است .همه جا هست و همه را نقد میکند .دائم .ایه یاس میخواند ولی راه حل ندارد ، خود نا امید است و امید را میسوزاند ولی شامه ای قوی دارد.و بوی کباب را حتی از خارج از کشور تشخیص میدهد.ولی داغ کردن خر را در فاصله کم از کباب تمیز نمیدهد . در تخیلش از اعتراضات چند ده نفره کارگران یک کارگاه یا کارخانه یک جنبش عظیم کارگری میسازد و با هزاران چسب نچسب از فمینیسم منحط موج پنجم و رژه چند جنس بازان یک انقلاب پرولتری بیرون میکشد و در توهماتش خود را لنین زمان و ملزم به رهبری ان خیزش!!میداند . اعتماد به نفس عجیبی دارد ، اعتراضات کارگران یک کارخانه را میبیند ولی صف چند کیلومتری همان کارگران چفیه به گردن را در عاشورای حسینی نمیبیند ایدئولوژی و ارمانش در قبرستان کشته های چپ دور میزند . برایش مسئول مرگ دیگران بودن معنا ندارد.
.هرگز کنفت (کنف سابق) نمیشود. بجای پاسخ .همیشه چیزی برای گفتن دارد ، مثلا .خوب نخواندی....موضوع رانگرفتی....متوجه نشدی.خالی بستی.. بهتر است بیشتر مطالعه کنی.و..و.

و اخرین چپ . همان چپ مارکسیست لنینیست حقیقی است که از جنس محرومین هست . اگر چه از هنر پست مدرن چیزی نمیداند و پیکاسو را نمیشناسد و از موسیقی کلاسیک سر در نمیاورد ولی همان نقاشی قهوه خانه ای و اواز سوسن و اغاسی را مردمی ترین میداند و از دیدگاه همه این گروه هایی که بر شمردم فردی بیسواد است.
اقا نیست ، فیلسوف نیست..اهل شرکت در بزم شاعرانه نیست ..فرخی را میستاید و میفهمد ولی شاملو و اخوان و نیما و شعرهایشان را درک نمیکند و نمیداند اصولا این اشعار غلیظ و پیچیده را برای چه کسانی سروده اند ..
.اما تلاش میکند در این هنگامه پر تنش و خطرناک که کشور مورد تهدید ارتجاع امپرالیستی از بیرون و اتحاد ارتجاع سنتی و مدرن شبه نئولیبرال زراندوز و فاسد درونی گرفتار امده ،خط نیروی سومی انقلابی و ضد امپریالیست و طرفدار محرومین جهان ، که طلیعه پیروزیهایش را در سوریه و عراق علیه داعش این ارتش بومی امپریالیسم میبینیم را بیابد و بشناسد و حمایت کند تا کمک کنند این انقلاب که با خون محرومین بدست امده و چهل سال توسط ارتجاع غربگرا بسرقت رفته بود با انقلاب ۱۴۰۰ به سلامت از گردنه های سخت توطئه های رنگارنگ امپریالیسم ، عبور کند ..
لنین به ما میاموزد :
«جنگ های امپریالیستی ، جهان را به آتش کشیده است،
"از این پس انقلابهای اجتماعی جهانی تنها با اتحاد پرولتاریای جهانی" می‌تواند راه صلح و آزادی ملت‌ها را بگشاید.»

ایا درک این جمله "اتحاد پرولتاریایی با انقلاب های اجتماعی" در سخن لنین اینقدر مشکل است؟
النین میگوید
سیاست، در عصر توده‌ها، در جایی شروع می‌شود که میلیون‌ها، یا حتی ده‌ها میلیون میلیون انسان در آن‌جا یافت می‌شوند
لنین با اشتیاق خاطرنشان می‌کند که قرن بیستم، بیش از هر قرن دیگری، عصر "توده‌های" بی‌شمار ـ دوران انبوه "مردم" است؛ و انقلاب در هر صورت یک جنگ است؛ تنها جنگ مقدس و مشروع، عادلانه و ضروری؛ جنگی که نه به خاطر منافع کثیف و پلید مشتی از حاکمان و استثمارگران، بلکه به خاطر میلیون‌ها و صدها میلیون استثمارشده جهان و کارگران بر علیه استبداد و خشونت انجام می‌گیرد.
لنین بارها و بارها تکرار می‌کند که
«انقلابی‌بودن در نهایت امر، رفتار کردن همچون یک مبارز انترناسیونالیست است. »
نعیم صفایی