پیوندهای اجتماعی

peikekhavarorg

مقالات پیک خاور

چگونه از دست رفتیم ...
مدتهاست که نیش قلم ناتوانم متوجه منورالفکرهاییست که در اصطلاح چپنما میخوانیمشان ، اما تداوم این مورد انچنان یکسویه شد که بسیاری را گمان رفت که این بیماری یک پدیده کاملا ایرانیست و سایر کشورها نسبت به این ویروس واکسینه هستند و مبرا ، حال انکه اینگونه نیست .
دیر زمانیست که مارکسیسم لنینیسم ، این ایدئولوژی ارزشمند تاریخی همچون اثری هنری ساخته از ابگینه بازیچه ای شده در دست نیروهایی کودک صفت خودباخته که انچنان به بازی گرفته شده که هر روز قطعه ای از ان ارمان خونبار تاریخی شکسته تا امروز که شکلی مبهم و نازیبا و ناکارامد از ان در سپهر سیاسی جهان بچشم میخورد ..
ما اگاه یا نا اگاه ، پذیرفته ایم که قافیه را باخته ایم ولی در کجا ؟ از چه زمانی ؟ ایا خودباختگی ما به ایدئولوژی باختگی منجر شد ؟ ایا تنها غرب باوری نتیجه این استحاله شرم اور است یا عوامل دیگری نیز دست اندر کار هستند .
پذیرفته ایم که غرب از بدو اغاز روابط نو استعماری از طریق رسانه ،سینما ،و نشریات تلاش کرد الگوهای قانونی خود را بعنوان معیار و محک به جوامعی که در ان دوران به جهان سوم معروف بودند بقبولاند ، انچنانکه پذیرفتیم مثلا در یک دادگاه جنایی حضور دوازده نفر شهروند عادی که هیچ دانش حقوقی ندارند ، تحت نام هیئت منصفه که هدف زبانبازی دادستان و وکیل قراردارند حق دارند فرد را مجرم یا بیگناه بدانند از دادگاه کشور خودمان که از سه قاضی تخصصی جنایی تشکیل شده ، بهتر است .
پذیرفتیم که دلار قویترین پول دنیاست ، حتی زمانیکه ناتوانی انرا در مقابل ارزهای دیگر میدیدیم .
پذیرفتیم که امریکا قویترین اقتصاد جهان و از نظر نظامی سرامد جهان است ، در حالیکه عملا ناتوانی این ببر پوشالی را بچشم میدیدیم .
پذیرفتیم که یک امریکایی با شعور ترین فرد در جهان است حتی اگر رییس جمهورش نداند عراق کجاست و رییس جمهورش کیست .
پذیرفتیم اروپای غربی بخصوص فرانسه مهد ازادیست و اروپاییان ازادترین مردم جهانند .
پذیرفتیم انقدر ناتوانیم که حتی ایدئولوژی ما را هم انها باید تشریح و تحلیل کرده سپس به ما دیکته کنند .
اینگونه بود که ناخوداگاه تلاش کردیم نوعی از چپ باشیم که خوشایند غرب باشد . چپ تراشیده ،چپ بریده از ریشه ، چپ با ارمانی ژلاتینی مانند خمیر اسباب بازی .
البته این بیماری تنها مختص ایران نبود و نمونه های بسیاری دارد
اگر چه هزاران عکس و مقاله از کشتار کمونیستها در شیلی در البوم خاطراتمان داریم ولی هرگز نپرسیدیم چرا بعد از رفتن پینوشه این بورژواکمپرادورها بودند که قدرت را بدست گرفتند و نه کمونیستها که کشتار شدند و چرا هنوز در شیلی از دوران پینوشه نه با نام دولت کودتا ، که با واژه دوران ژنرال نام میبرند . کمونیستها چه کردند که مورد بیمهری مردم شیلی قرار گرفتند و امروز کحا هستند ؟
چرا نپرسیدیم بعد از ان همه جنایات که امریکاییان در ویتنام انجام دادند ، امریکا اولین شریک تجاری دولت ویتنام شد.
چرا نپرسیدیم دولت بعد از جنگ ویتنام چه چیزی را قربانی این شراکت کرد ؟
همینگونه بود در اندونزی ...
چرا نپرسیدیم چه بر صربستان رفت که امروز اثری از یاران تیتو نیست .
کمونیستهای ترکیه کجا هستند ؟دود شدند ؟ بخار شده به هوا رفتند ؟
به باور من انچه بدان مبتلایمان کردند تا اثری از ما نماند ویروس شک و بی ایمانیست ، بی ایمانی به ارمانی والا که بدوا از طریق اندیشه های الوده اروپاییان بخصوص فرانسویان به بدن ما تزریق شد و در ادامه این ما بودیم که این خون الوده را در جوامع خودمان و همسایگانمان توزیع کردیم ..
ما دیگر چپ نیستیم ، راست هم نیستیم ، وارفتگانی هستیم که غرقه در ادبیات تشریح چپ شوینیست اروپایی و ترجمه خزعبلات کسی که خود نشخوار کننده اراجیف دیگریست اواره ایم ، محصور مانده در محصنات لنگ و پاچه مهساها نقاشیهای برهنگان فمینیست اروپایی و دالی ها و گشت و گذار در گالریها ، و ذوقمرگ دیده شدنها و مجیز شنیدنها و حضور در کنفرانسهای "چرا و چرا که نه" و از جلو این دوربین تا ان دوربین دویدنها سرگردانیم و احتمالا بزودی خودمان را به ریسمانی از سر در مکتب فرانکفورت خواهیم اویخت و به این شوریدگی مسخره پایان خواهیم داد ،با این یاداوری که هیچ نامی از ما نخواهد ماند،
ما اینده ای نداریم و بگمان من سزاوار داشتنش هم نیستیم ..
نعیم صفایی