پیوندهای اجتماعی

peikekhavarorg

مقالات پیک خاور

سند تحول ، نقطه پایان تقابل جمهوری اسلامی علیه انقلاب اسلامی ..
با سقوط نظام سلطنتی در ایران تحت رهبری امام خمینی و برچیده شدن غیر قابل باور هژمونی غرب با بیش از چند ده هزار مستشار امریکایی در ایران " جمهوری اسلامی "بعنوان بنمایه تحقق ارمانهای "انقلاب اسلامی " با رای قاطع ملت ایران پایه گذاری شد و دولت موقت بازرگان مامور انجام مقدمات ان گردید .
با اغاز شرایط انتخابات اولیه و تثبیت انقلاب ، بعد از رفراندوم مشخص گردید که دو طرز تفکر در نیروهای موثر در سیاست کشور وجود دارد که بدلیل پنهانکاری گروه دوم و عملکرد سیستماتیک و تشکیلاتی انها نقش و خطر انها کمتر دیده میشد .
همچناکه گفته شد گروه اول "جمهوری اسلامی" را وسیله ای برای رسیدن به اهداف انقلاب میدانستند ولی گروه دوم تلاشی را اغاز کردند تا "انقلاب اسلامی" را پایان یافته و "جمهوری اسلامی" را مقصدی برای رسیدن بیک نوع مبهم از جمهوری مثلا مانند فرانسه یا اروپا تبدیل کنند ...
این مورد با اغاز نوشتن پیش نویس قانون اساسی ، رونوشت شده از قانون فرانسه توسط حبیبی اغاز گردید و گروه او تلاش کردند نظر موافق رهبر انقلاب را نیز بدست اورند ..
امام با خواندن پیش نویس فرمودند ..این یک انقلاب اسلامیست و باید مبانی اسلام "مترقی" مد نظر باشد ، اگر شما این پیش نویس را به مجلس ببرید "انها" این پیش نویس را دور انداخته و پیش نویس خود را خواهند اورد (نقل به مضمون )، که همینگونه هم شد .
لازم است گفته شود ،علاوه بر این دو نگرش، نیروی سومی هم فعال بود که در تعاریف سیاسی ، ما انرا "ارتجاع سنتی"‌ میخوانیم که بدلیل مخالفت بنیادی با انقلاب و خصلت محافظه کارانه اش مترصد ورود به میدان و تاثیر گذاری بر کل روند انقلاب بود و به گمان من امام خمینی با شناخت دقیقی که از این نیروی سوم داشتند خطر انها را گوشزد کردند و از این گروه با واژه "انها" نامبردند ..
از همان دوران میشد تقابل سه جناح انقلابی با محافظه کاران سنتی و غرب باوران را دید .
طبعا رهبران انقلابیون همچون شهید دکتر بهشتی ،شهید مطهری ،شهید مفتح با تکیه بر اسلام مترقی و سخنرانیهای اتشین پشتوانه مردمی محکمی داشتند و همین پشتوانه مردمی بود که دو جناح دیگر را متحد و وادار به پنهانکاری و رفتن بسمت "نفوذ" کرد ..با اغاز ترور رهبران فکری انقلابی و در نهایت انفجار دفتر حزب و نخست وزیری و ترور ایت الله خامنه ای و اغاز جنگ وهجوم نیروهای انقلابی بسمت جبهه بعنوان اولویت حفظ میهن و انقلاب ، در پشت جبهه خط انقلاب عملا در مقابل دو جناح دیگر انچنان ضعیف شد که میتوان گفت ،عملا هیچ تاثیری بر روند سالهای بعد از انقلاب نداشت ..
هیچ سندی در دست نیست که بدانیم تفاهم این دو جبهه برای نفوذ و استحاله انقلاب ناشی از جبر تاریخی بود یا سفر مکفارلین به ایران و کمکهای فکری مرکز پژوهشهای نیوجرسی توانست موثر افتد ...
انچه میدانیم ، کلید خوردن بی اعتنایی به جبهه و رزمندگان و اهداف انقلابیشان از یکسو توسط این دو جبهه شکل میگرفت و از دیگر سو ، توسط رسانه دولتی کشور ، زیر نظر خاندان هاشمی انجام میشد
برادر هاشمی در رسانه دولتی تعریفی از جنگ را برای مردم ارائه میداد که گویی
« این جنگ نه ملی میهنی ،بلکه تنازع "خصوصی" کسانی بنام حزب الله است که کینه ای گنگ با حزب بعث عراق دارند»
و اینگونه بود که ملت ارام ارام از واقعیت جنگ فاصله گرفت و انرا جنگ خود و میهن ندانست ..
«به جرات میتوانم بگویم ، رزمندگان این جنگ نابرابر خونین "مظلومترین و تنها ترین و در عین حال مومن ترین و وطنپرست ترین انقلابیون و رزمندگان تاریخ" در جهانند »
انها جز حمایت ایت الله خامنه ای که قدرت چندانی نداشت و طبقه محروم که هیچ نقشی در حاکمیت نداشتند پشتیبان دیگری نداشتند ..
رزمندگان در هیچ کشوری تا این حد مورد بی اعتنایی و بی مهری و بیحرمتی دولتها و طبقه متوسط و مرفه قرار نگرفته ، انهم از سوی مردمانی که انها جان و بدنشان را برای امنیت همان مردمان داده بودند ...
با اغاز ترورهای کور سکت رجوی عملا ملت از صحنه سیاست خارج و ایت الله هاشمی با قدرتی بلا منازع و در مرکز ثقل و تعادل بین دو قطبی نیروهای غرب گرای مدرن و سنتیهای مرتجع ایفای نقش میکرد ..
رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی انچنان میدان وسیعی برای هاشمی ایجاد کرد که علی رغم انتخاب ایت الله خامنه ای بعنوان رهبر کشور ، روزنامه های غرب و نشریات دست راستیهای داخلی از هاشمی بعنوان "مرد شماره یک ایران" نام میبردند و در بین عوام هم از او با نام "اکبر شاه" یاد میشد
بدین گونه دو قطبی سازی تکنوکراتها ، یعنی همان نفوذیهای غرب تحت عنوان اصلاحطلب از یک طرف و بازاریان سنتی بعنوان پایگاه سنتی حوزه از طرف دیگر تلاش برای قبضه قدرت در ایران را کلید زدند .
مخرج مشترک هر دو جبهه اعلام پایان انقلاب" و ایجاد جمهوری اسلامی" بود که انرا ارمان اصلی "انقلاب اسلامی " معرفی میکردند .
عمده تضاد این دو جبهه عملا به نوع نگاه انها به اقتصاد در این جمهوری بی شکل و قواره اقتصادی باز میگشت ..
اصلاحطلبان طرفدار اقتصاد بازار ازاد و جلب مشارکت کمپانیهای غرب بودند . فروش نفت و واردات بی رویه و تعطیل تولید داخلی بعنوان یک رقیب در دستور کار اصلاحطلبان بود. و اصولگرایان اما خواستار بسته بودن اقتصاد و انحصار در واردات یا قطعات قابل مونتاژ به ارزانترین قیمت و فروش ان در داخل بعنوان یک بازار محصور و عظیم داخلی با هر قیمت دلخواه بودند ..
عملکرد خودروسازیهای امروز ناشی از سیطره و حمایت همان دیدگاه اصولگرایان است و تعطیل تولید و تحریب کارخانجات و واردات بی رویه نتیجه حاکمیت اصلاحطلبان ..
با این تعریف میتوان تضاد داخلی دو نحله قدرت در ایران را درک کرد..نقش هاشمی در هماهنگی و ایجاد تعادل بین دو گروه به جایگاه او نقش پر رنگتری میداد ..
اینگونه بود که همزمان با واردات انواع کالاهای لوکس اروپایی و اتومبیلهای گرانقیمت ، بازار کشور مملو از کالاهایی ارزان قیمت سفارشی بی کیفیت موسوم به "چینی " بود که توان رقابت را حتی از گارگاه های کوچک نیز گرفته بود ..در تمام این دوران ، هاشمی ،سنگ تعادل تخصیص درامدهای نفتی بین این دو گروه بود ...
در چنین وضعیتی نیروهای انقلابی خسته از جنگـ و با تن شکسته و با کمترین پشتوانه مردمان طبقه متوسط و نو بورژوا های شمال شهری و بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ بدیارهای خود باز گشتند . نیروهایی که عمده جوانی خود را در جبهه بودند و در باز گشت با چهره ای از کشور روبرو شدند که بهیچ روی برایشان قابل باور نبود ..
تلاش هاشمی برای ادغام این نیروها در ارتش عملا کارساز نشد و با مقاومت شدید مقام معطم رهبری و رزمندگان روبرو گردید ..
پس ، هاشمی با سپردن بنیاد جانبازان و مستضعفان و قضاییه به ارتجاع بعنوان تیول که هر کدام عملا به کارتلی توانمند بدل شده بود در حقیقت جانبازان را بدور افکند
اینگونه بود که رهبر خردمند انقلاب با درک دقیق از شرایط بعد از جنگ کشور با گرداوردن این نیروها که با بیشترشان رابطه برادری و همرزمی داشت و با اتکا به جایگاه فرماندهی کل قوا به تقویت این دو نیرو پرداخت
طبق فرمان رهبری ، نظامیان در سکوت کامل به باز سازی سازمانی خود و تولید نرم افزار و سخت افزار اهتمام نمودند و انچنان موفقیتهایی افریدند که امروز بزرگترین قدرت جهانی در مقابلش ناتوان است ..
اینگونه بود که علاوه بر دو جبهه جبهه جدیدی در میدان سیاست پدیدار شد که هر دو جبهه ارتجاعی ضمن مخالفت با حضورشان در رقابتهای سیاسی ، اشکار و پنهان انرا دولت در سایه یا دولت با تفنگ میخواندند ..نیرویی که بخلاف دو جبهه ارتجاعی "جمهوری اسلامی"‌ را ابزاری اداری تشکیلاتی برای تحقق ارمانهای"‌انقلاب اسلامی‌"تعریف میکرد ..
و بدینگونه زنگ خطر برای هر دو جبهه نواخته شد ...فرمان رهبری در بسط عدالت افتصادی و تنظیم سند تحول و لزوم تغییر ساختار اقتصادی و نصب شعار اقتصاد مقاومتی بر پیشانی انقلاب در مقابل اقتصاد مصرفی هر دو جبهه ، نشان داد که دو جبهه با قدرت جدید و بینش جدیدی رو برو هستند که کمر به نابودی جمهوری نولیبرال کلپتوکراتیک اصلاح طلبان و اقتصاد تیولخواری مرکانتالیست های ارتجاعی بسته ،
با مرگ هاشمی رفسنجانی وبا پیروزی رییسی در انتخابات ۱۴۰۰ مشخص شد که این ریاست جمهوری دیگر دنباله امثال احمدینژاد نیست که فرمانبر پنهان هاشمی باشد ، او اولین رییس دولتی بود که مجوز ورودش به انتخابات را از شخص رهبری گرفت و مانند روسای قبلی هرگز نگاهی به قم نداشت و به قم هم نرفت....
با تشخیص این بحران عظیم بود که نیروهای عمدتا بدنام در دو جبهه ارتجاعی دست بکار شدند و با دایر کردن ده ها کلاپ هاوس و ده ها رسانه یوتیوبی و تلویزیونی وبکمک فرا خواندن رسانه ها و اپوزیسیون خارجی تمام تلاششان را علیه اندیشه
" انقلاب اسلامی "فعال کردند ...
امروز شرایط جهانی و سیاست خارجی "جمهوری انقلاب اسلامی" نشان میدهد پایان اندیشه کسانیکه کثیفترین اقتصاد را تحت نام جمهوریت نظام در کشور حاکم کرده بودند به پایان رسیده و دیگر قادر نیستند جمهوریت را علیه انقلاب فعال کنند ..
امروز بدرستی میتوان گفت اصلاحات به عنوان بزرگترین بازوی غرب در انقلاب مخملی ایران شکست خورده و اصولگرایان هم با توجه به تغییر مسیر بسمت ارمانهای انقلاب ۵۷ یا باید تغییر مسیر را بپذیرند یا به حاشیه بروند ..
تلاش این بازماندگان سنتی برای حفظ روابط اقتصادی گذشته و مبارزه با تولید داخلی ، محکوم به شکست است ، حتی اگر بزرگترین مقامهای ارتجاعی را پشت سر خود داشته باشند ..
نعیم صفایی