پیوندهای اجتماعی

peikekhavarorg

مقالات پیک خاور

..متن ذیل را رفیق گرانقدر حدیث در مورد شهادت طیب حاج رضایی نوشتند . دریغم امد ناگفته هایی را که بنوعی میتوان عامل فساد و بیماری درونی چپ روشنفکری دانست را بر ان ضمیمه نکنم.  ن.ص

این دوسه جمله را به مناسبت سالگرد اعدام طیب حاج رضائی نوشتم: ..
عامی مردی..... شهیدی.. یادی از طیب حاج رضائی به مناسبت اعدامش به دست رژیم شاه در ۱۲ آبان ۱۳۴۲.. ٓ
طیب را هیچ روشنفکر و چپ ایران بیاد نخواهد آورد،
لذاا من در روز اعدامش ازو یاد میکنم. ....حتی بیژن جزنی در کتاب تاریخ سی ساله به نحو بسیار اشتباه ازو یاد میکند و اورا لمپن پرولتار میخواندکه قلب انسان فشرده میشود، چرا جزنی طیب ۲۸ مرداد را میبیند ، اما از درک طیب ۱۵ خرداد ۴۲ عاجز است ..
طیب لمپن پرولتاریا نبود، زحمتکش بود یک چرخ میوه فروشی داشت ..آخه طیب لات بود ، دانشگاه نرفته بود حتی دبستان هم نرفته بود، در همین جامعه طبقاتی که چریکهای فدائی قرار بود برای طیبها کشته شوند... او به یک لات تبدیل شده بود.. مگر قرار نیست که طیبها متحدین طبیعی شما باشند؟؟ آری طیب بی سروپا بود ... والدین طیب انقدر فقیر بودند که پول شهریه دبستان طیب را هم نداشتند... در زمانه ای که آنها که پول شهریه داشتند به دانشگاه میرفتند- ۹۴ درصد اعضای سازمانهای چریکهای فدائی خلق دانش آموخته دانشگاهها بودند.. لذا برای طیب بی سواد وقت نداشتند..
اما یکی به طیب گوش داد... اونم خمینی بود و از نجف.. راه دور...طیب در قیام ۱۵ خرداد فعالانه شرکت کرد، با شاه و ساواک درافتاد و دستگیر شد. اگر طیب گفته بود که خمینی اورا فریفته و اظهار ندامت کرده بود اعدام نمیشد.. طیب گفت به فرزند زهرا نمیتوانم دروغ ببندم.. واینطوز شد که طیب اعدام شد... .. اما کسی حوصله طیب را ندارد.. حدیث..

بزرگترین عامل شکست جامعه روشنفکری که همانا ریشه در پایگاه طبقاتی بورژوازی دارد همین دوری و عدم شناخت از طبقه کارگر است .. در ذهن روشنفکر بورژوا "کارگر" چیزی شبیه خودش است ..کراوات زده ..عینک پنسی بر چشم ..شال گردنی دو متری وبال گردن و منتظر الدعوه به سمینار و کنگره و..و..و شاید اگر طیب حاج رضایی هم به بی بی سی دعوت میشد و یا در انجمن نویسندگان و یا فلان کانون ادبی و..و.. حضور می یافت و چند جمله ای شعر سوپر سفید بلغور میکرد امروز نامش بر تارک کانون ها و انجمنها و ..و.. میدرخشید ...اما شرایط تاریخی او در انتخاب بین مرگ با عزت و زندگی با ذلت مخیر گذاشت ، که البته انتخاب سختیست ... اینکه بماند و از خمینی تبری کند یا بمیرد و رهبر فکریش را عزیز بدارد . درک این مطلب ..حس این اختیار ..و در نهایت ان انتخاب تنها و تنها از کارگرانی متحول شده همچون طیب حاج رضایی بر میامد که توانستند سالها بعد خود را در خیابانهای تهران تحت نام هایی مانند روح الله عجمیان و ارمان علیوردی باز تکرار کنند .. انزمان که ان شاگرد گجکار و ان بسیجی کارگر را برهنه کرده میزدند و کف خیابان میکشیدند و اراذل از او میخواستند که تنها یک ناسزا به رهبری بگویند و جانشان را خلاص کنند ، حاضر نشدند و شهادت را پذیرا شدند ..اری جناب روشنفکر چپنما ..شما هیچ درکی از طبقه ای بنام کارگر ندارید ، بهمین دلیل با هزاران چسب نچسب تلاش میکنید امتال خودتان از کارمند و معلم گرفته تا پزشک و وکیل و و.و.. را بجای پرولتاریا به جامعه کم سواد ولی پر مدعا قالب کنید ... نعیم صفایی