درسهایی از لنینیسم برای تطبیق اگاهانه و خلاقانه این اموزه ها با شرایط امروز ایران و جهان...
باید پذیرفت که بعد از فروپاشاندن اتحاد جماهیر شوروی توسط اپورتونیستهای فاسد نفوذی غرب جنبش م ل جهانی نیز دچار نوعی فروپاشی شد،
بررسی کامل عوامل این فروپاشی در حد دانش این حقیر نیست و شاید از چند نفر هم ساخته نباشد و با توجه به عمق بیماری شاید نیازمند سامانه ای شامل اساتید مومن به بنیادهای م ل انقلابی باشیم تا با تحلیلهای دقیق و درست شاید بتوانیم این زخم کهنه را التیام بخشیم ..
اما شرایط امروز نشان میدهد بسیاری مدعیان م ل عموما نظرات خود را که از نگاه خود تفاسیری دارای مبانی انسانی میدانند را بعنوان مبانی ایدئولوژیک طرح میکنند که این خود سبب انحرافات جدید است .
گروهی هم انچنان مدرن شده اند که در سفره مقالاتشان هم النده مهمان است و هم پینوشه .
گروه سومی هم هستند که بین این دو گروه سرگردانند.
گروه چهارم اما اقلیتی از بنیادگرایان هستند که با تکیه بر اموزه های م ل علی رغم تغییرات ظاهری امپریالیسم باور دارند که مناسبات سرمایه داری همچنان برقرار است و شرایط مبارزه نیز برقرار ..
از اینروز بنظر میرسد تطبیق نظرات لنین با شرایط امروز ، امری ضروریست تا هر کس بتواند زاویه انحراف خود را شناخته ، اصلاح کند
لنین میگوید
مسائل بزرگ زندگی خلقها همواره با اعمال زور حل شدهاند.
لنین معتقد بود :
«امپریالیستها هرگز با موعظه اصلاح نمیشوند»
این بدان معناست که در یک کشور با دمکراسی نئولیبرال امپریالیستها هرگز اجازه نخواهند داد حزبی بقدرت برسد که بتواند منافع انها را هدف بگیرد و احزابی حق حیات و اشتراکـ در حاکمیت دارند که حافظ منافع الیگارشهای ان کشور باشند ، حتی اگر نام حزب کمونیست را روی خود گذاشته باشند .
لنین به ما میاموزد که از نظر مارکس "دولت بورژوایی" دستگاه فرمانروایی طبقاتی، دستگاه ستمگری یک طبقه بر طبقهی دیگر و دستگاه ایجاد «نظمی» است که به این ستمگری جنبهی قانونی میدهد و پایههای آن را محکم میکند و بدین طریق تلاش میکند از شدت تضاد میان طبقات بکاهد».
این رفتار دولت بورژوایی را میتوان از یکسو در تولید کارگران اریستوکرات و همزمان افزایش نیروهای پلیس برای ساکنان لبه پرتگاه مشاهده کرد..
نمونه این رفتار را در دولتهای هاشمی تا پایان دولت فاسد روحانی میتوان دید ..
تولید کارگران اریستوکرات صنایع خودرو سازی و قطعه سازی و لگدمال کردن حقوق دیگر کارگران و محکومیتهای عجیب و غریب کارگران گرفتار در اقتصاد برجامی و همزمان فشار همین اصلاحطلبان برای توسعه گشت ارشاد تنها برای اعلام حضور مداوم نیروی سرکوب و سرکوبهای اعتراضات کارگران .و..و..مشخصه بارز دوران حاکمیت کلپتوکراتها ، تحت نام اصلاحطلبیست
لنین در ادامه مینویسد: «دولت بورژوازی سازمان خاص اعمال قهر طبقاتیست ،یعنی، سازمان اعمال قهر برای سرکوب یک طبقهی معین است». دولت دوران باستان و دولت فئودالی، بهعقیدهی انگلس، قبل از هر چیز ارگانهایی بودند که برده داران و اشراف میتوانستند، به مدد آن، بردگان و سرفها را سرکوب و استثمار کنند. به همین ترتیب، دولت انتخابی مدرن نیز ابزار استثمار کار مزدوری توسط سرمایه است.
لنین ادامه میدهد..
«جمهوری بورژوایی در دموکراتیک ترین شکل دولت، در واقع، چیزی نیست جز ماشین دائمی مشتی سرمایهدار برای سرکوب تودههای زحمتکش»..
این سخنان بیانگر این حقیقت است که اگر چه ظاهر شرایط جهان درادوار مختلف و بخصوص سرمایه داری امروز ، دایم در حال تغییر است ولی مناسبات سرمایه داری نه تنها دگر گون نمیشود بلکه بدلیل تغییر ظاهری و روبنایی ناشی توسعه تکنولوژی و همزمان رشد تضادهای درونی و بیرون زدن علایم بیماری تاریخی امپریالیسم رو به فساد و گندیدگی ، امپریالیسم قادر به پنهان کردن ظاهر دمکراتیک خود نیز نیست و ناچار ماهیت فاشیستی خود را عیان میکند . تنها ظاهر بینان هستند که توان درک و شناخت این مناسبات را از دست میدهند و گرفتار شعارهای پوچ روشنفکران بورژوا در تبلیغ متفاوت بودن شرایط امروز با دوران مارکس میشوند .
لنین با عبارات تقریباً مشابهی میگوید، «مهمترین مسألهی هر انقلاب مطمئناً مسألهی قدرت است. شناخت اینکه کدام طبقه قدرت را در اختیار دارد؟ این اساس مسأله است .»
به باور من این مهمترین بخش در ماهیت شناسی انتخابات ۱۴۰۰ است که من از ان بعنوان تداوم انقلاب ۵۷ بعد از حدود چهل سال حاکمیت نفوذیها یاد میکنم . شاخص های لنینیستی نشان میدهد که دولت دکتر رییسی اگر چه در یک اقتصاد فاسد نولیبرال با تمام فسادهایش بقدرت رسیده ولی دولت او نماینده محرومان کشور است .
لنین قاطعانه میگوید :
تفکر استفاده از ماشین دولتی بورژوازی، خودفریبی و مردمفریبی است. این ماشین میتواند با برقراری یک جمهوری که یک «پادشاهی بدون پادشاه» است (مانند جمهوری سوم فرانسه) به بورژوازی جمهوریخواه خدمت کند؛
این جملات لنین پاسخ به کسانیست که با قلمشان بدنبال دمکراسی خواهی در یک حاکمیت بورژوا کمپرادور وابسته به الیگارشی امپریالیستی هستند .
از اینرو لنین همواره معتقد به دیکتاتوری طبقه مورد ستم علیه طبقه حاکم است و این جدای دیکتاتوری پرولتاریا در بعد از یک انقلاب سوسیالیستی است.
لنین بدرستی میگوید :
«کسی که ضرورت "دیکتاتوری کل طبقهی انقلابی" بهمنظور "پیروز شدن" را نفهمیده است، چیزی از "تاریخ انقلاب" نفهمیده است یا نمیخواهد چیزی در این قلمرو بداند .
این سخن لنین ، امروزِ ایران و بعد از دولت رییسی و حاکمیت دولت محرومان دکتر رییسی را در مقابل انواع توطئه مشترک دو باند نفوذی نشان میدهد ..بخوبی شاهدیم که نبود نوعی "دیکتاتوری جمعی" علیه عوامل داخلی امپریالیسم تا چه حد میتواند زمان را به زیان طبقه محروم و به نفع عوامل الیگارش تغییر دهد ..
لنین بدرستی این شرایط را در دوران دولت موقت اختلاط دو دیکتاتوری معرفی میکند ..
او میگوید :
«هنگامی روسیه، در فاصلهی فوریه و اکتبر1917، دورهی تاریخی بسیار ویژهای را ازسر میگذراند، دورانی که در طی آن هرکس میتوانست وجود یک قدرت دوگانه را مشاهده کند؛
هنگامی که شورای نمایندگان سربازان و کارگران پتروگراد و دولت موقت ـ با علم بر اینکه "درگیری اجتنابناپذیر است" ، اما "زمان آن هنوز معلوم نیست" ـ یکدیگر را نظاره میکردند »
و این وضعیت، به نوشتهی لنین، منجر به درآمیختگی و "اختلاط دو دیکتاتوری" شد: دیکتاتوری بورژوازی (زیرا دولت لووف و شرکا یک دیکتاتوری است، یعنی قدرتی است که تکیهگاه آن قانون یا بیان ارادهی قبلی مردم نیست، بلکه قدرتی که توسط یک طبقهی معین، یعنی بورژوازی بهزور تصرف شده است) و دیکتاتوری پرولتاریا و دهقانان و شورای نمایندگان کارگران و سربازان.
لنین در ماه سپتامبر اعلام میکند،
( هیچ شکی نیست که «این درآمیختگی» نمیتواند مدت طولانی دوام آورد. زیرا دو قدرت نمیتوانند در یک دولت وجود داشته باشند، ـ قدرت دوگانه فقط نمودار یک دورهی انتقالی "در جریان توسعهی انقلاب" است.)
از این متن بخوبی در میابیم که در دوران مبارزه و قبل از اغاز دولت سوسیالیستی هم ضرورت اعمال دیکتاتوری علیه دولتی که امپریالیستها را نمایندگی میکند امری نه تنها موجه ، بلکه الزامی است حال این تقابل تا چه زمان طول بکشد نیز بسته به شرایط ، تاریخ معینی ندارد ..
بعنوان مثال در ایران تقابل دو دیکتاتوری ،یکی دولت وابسته به غرب و سوار بر قدرت ویک دیکتاتوری دوم ، تحت نام "دولت با تفنگ " بعنوان نماینده انقلاب محرومان تحت نام "دولت در سایه" .
امروز اگر چه این تقابل بیش از سی سال را پشت سر گذاشته ولی همچنان رو در رو یکدیگر را نظاره گرند و منتظر تا چه زمانی شرایط مناسب برای ریشه کنی وابستگان به غرب اماده شود .
اما باید توجه داشت که این دیکتاتوری توده های طبقه محروم جامعه در دورانیست که طبقه قدرتمند همچنان بر قدرت تکیه دارد و یا ابزار قدرت و اعمال هژمونی را هنوز از دست نداده و این تعریف قطعا تفاوت بسیاری با تعریف دیکتاتوری پرولتاریا در بعد از اغاز دولت سوسیالیستی دارد ...
لذا بدون ورود به نتیجه گیری ، تطبیق شرایط امروز ایران بعد از انتخابات ۱۴۰۰ که من مجددا تکرار میکنم ، انرا اغاز دولت انقلابیون ایران برای تحقق ارمانهای انقلاب ۵۷ میدانم ، با اموزه های لنین را به بحث میگذاریم و البته نقد مقاله را بعهده سایر رفقای گرانقدر واگذار میکنم ...
امید که نقطه اغازی برای دیالوگ درست برای بازنگری و بازگشت رفقا به سمت درست تاریخ و انقلاب جهانی باشد که طلیعه ان در سپهر سیاسی جهان بروشنی قابل رویت است .
نعیم صفایی