پیوندهای اجتماعی

peikekhavarorg

مقالات پیک خاور

منبع: پکن ریویو ۱۰ ژوین ۲۰۲۱

نویسنده: ژوزف گرگوری ماهونی


با اقتصاد بازارسوسیالیستی، چین قادر بوده است توسعه و اجرای خردمندانه رژیم کلان کنترل ها را به نحوی پیش ببرد که به بهبود توسعه ملی در کلیت سوسیالیستی، بسوی سوسیالیسم عالی تر مدیریت کند.


اقتصاد
بازار سوسیالیستی و کنترل خردمندانه در سطح کلان

منبع: پکن ریویو ۱۰ ژوین ۲۰۲۱

نویسنده: ژوزف گرگوری ماهونی
مترجم: م.البرزی

از اکتبر ۱۹۹۲ که مفهوم اقتصاد بازار سوسیالیستی رسماً تایید شد، مطالب بسیاری درباره اقتصاد بازار سوسیالیستی چین نوشته شده است. بسیاری درباره سرشت حقیقی آن بحث کرده اند. آیا این واقعاً یک اقتصاد سوسیالیستی است یا اقتصاد بازار؟ آیا این سنتز بی قواره ای از هر دو نیست، یا اینکه از آزمون زمان گذشته و به یک نظام جا افتاده و قابل مدیریت و با دوام برای توسعه ملی تبدیل شده است؟ به همین نحو به ویژه پس از سال ۲۰۰۸ (اگرچه این نوع سیاست گذاری سابقه طولانی تری دارد) پرسش هایی مطرح می شود، کنترل های کلان چیست و چگونه از جهات نظری و عملی با اقتصاد چین پیوند خوده اند؟
پرسشی که به ویژه سوسیالیست ها را گیج کرده است اینست که آیا اقتصاد بازار سوسیالیستی متناقض نما نیست؟ از نقطه نظر یک مارکسیست بازار موضوعی غامض است. اما، سوسیالیست های رادیکال هم نباید به بازار الزاماً به دیده منفی یا شیطانی بنگرند. باین دلیل که در بنیادی ترین شکل خود، بازار به مثابه نوعی مهارت، به عنوان نوعی تکنولوژی که به تولید اقتصادی و مبادله یاری می رساند، نقش ایفا می کند. اما همانقدر مهم است بدانیم که حتی تصور جامعه سوسیالیستی پیشرفته یا جامعه کمونیستی کاملاً فاقد بازار نیز غیر ممکن است.
عقب نشینی در کار نیست
برخی عنوان می کنند که دوران اصلاحات و بازگشایی، و فراتر از آن، عادی سازی اقتصاد بازار سوسیالیستی، نشانه عقب نشینی از سوسیالیسم است. برخی آنرا با بازگشت اتحاد شوروی از کمونیسم و اتخاذ سیاست اقتصادی نوین، نپ، در سال ۱۹۲۱ مقایسه کرده اند. ولادیمیر لنین آنرا «بازار آزاد و سرمایه داری، هر دو تحت کنترل دولت» توصیف می کند و می گوید این یک «تعدیل موقتی» خواهد بود. اما موقت نبود، بلکه آنچه آغاز شد در نهایت تبدیل به تجربه چند ده ساله کاپیتالیسم دولتی شد که در آن مکرراً بعضی از بدترین گرایشات سوسیالیسم با بدترین های سرمایه داری با یکدیگر تلاقی کردند.
برای بعضی از بنیاد گرایان راست و چپ، این «عقب نشینی های» شوروی خیانت تلقی می شد. با آغاز سیاست اصلاحات و گشایش در سال ۱۹۷۸ اظهارات مشابهی بروز کرد، در سال ۱۹۹۲ شتاب پیدا کرد و با الحاق چین به سازمان تجارت جهانی در سال ۲۰۰۱ تشدید شد.
برای بعضی دیگر، توسعه کمتر جنبه تئوریک داشت، و بیشتر حل واقعی مسایل مورد هدف توسعه در جهان مانند دستیابی به تکنولوژی پیشرفته و سرمایه مورد نیاز و هم آمیزی با اقتصاد جهانی، مد نظر بود. از این جهت، برخی به بحث کارل مارکس رجوع کردند که سوسیالیسم تنها زمانی به وقوع می پیوندد که هزینه های سرمایه داری شروع به سنگین تر شدن از منافع اش می شود، و آنها به این نتیجه رسیدند که چین هنوز به آن مرحله از تکامل نرسیده است. یا با نگاه اندکی بد بینانه تر، کارگران باید سرمایه داری را تجربه کرده و به واسطه جنبه های مثبت و منفی آن دگرگون شوند، پیش از آنکه بتوانند به نوعی از آگاهی نقادانه لازم برای ارتقآ به شکل پیشرفته تری از اقتصاد سیاسی، مانند سرمایه داری دست یابند.
با نگاه به گذشته، هرچند این ها نکات تئوریک مهم و قابل توجهی هستند، اکنون ظاهراً کهنه به نظر می رسند. نه به این خاطر که اقتصاد بازار سوسیالیستی چین در مجموع قادر به مدیریت موضوعات جدی مانند نابرابری درآمد، فساد، استثمار کارگران و اشکال ناسالم مصرف گرایی بوده است. نه باین دلیل که همیشه تئوری نسبت به پراتیک نقش ثانوی دارد. نه به دلیل اینکه مؤسسات دولتی در چین کاملاً از برچسب دولت سرمایه داری مصون هستند. نه به این دلیل که حدث زده می شود بخش خصوصی ۶۰ درصد تولید ناخالص ملی را در دست دارد. بلکه به این دلیل که با اقتصاد بازارسوسیالیستی، چین قادر بوده است توسعه و اجرای خردمندانه رژیم کلان کنترل ها را به نحوی پیش ببرد که به بهبود توسعه ملی در کلیت سوسیالیستی، بسوی سوسیالیسم عالی تر مدیریت کند.
اشاره به دستاوردهای مشخص به درک این مطلب بهتر کمک می کنند. برای مثال، توسعه در کرانه شرقی آغاز شد و درآمد مثبت حاصل از این کار صرف توسعه دیگر مناطق شد، انتقال سرمایه و تکنولوژی به چین کمک کرد فاصله با رقبای بین المللی را کمتر کند، و اکنون استقلال چین تقویت شده است به نحوی که مجموع مردم از آن سود می برند، ضمن اینکه، این در جای خود به پی ریزی امواج جدیدی از نوآوری و توسعه کمک می رساند.
به علاوه، اقتصاد بازار سوسیالیستی شالوده اقتصادی دسترسی بیش از پیش به آموزش و سلامت، رفع فقر مطلق، انتقال به توسعه سبز، و دیگر اشکال ترقی اقتصادی و اجتماعی را فراهم آورده است. و سطح توسعه چین را بطور شگفت انگیزی به جلو سوق داده است، و تنها اقتصاد ایالات متحده از آن بزرگ تر است، اما انتظار می رود به سرعت تا سال ۲۰۳۰ موفق شود از آن پیشی گیرد.
اخیراً، با نظارت های کلان موثر، اقتصاد بازار سوسیالیستی توانسته است به سرعت به نیاز های فوری مربوط به پاندمی جهانی پاسخ دهد. چین توانست با تاکید بر اصل تقدم مردم به سود، زیان های موقت اقتصادی را تحمل کند، این کار بخشاً با حفظ سطح قابل قبولی از اشتغال علیرغم کسادی اولیه انجام گرفت. سپس با توجه به واکنش مثبت و اقدامات همزمان با بخش شاغل، توانست دوباره اقتصاد را به سرعت بکار اندازد، به رشد مثبت برگردد، در حالیکه بقیه جهان روند رو به کاهش داشت.
این نه تنها به معنای توانایی ایستادگی و بازگشت سریع به وضع عادی بود، بلکه به این معنا بود که چین قادر به تولید وسایل حیاتی برای مقابله با ویروس بود، در حالیکه دیگران توانایی آنرا نداشتند، چه از جهت فقدان قابلیت های فرآوری یا از جهت ناتوانی دولت های محلی برای مهار و کنترل همه گیری، و تعطیلی صنایع شان.
هنجار نو
کنترل های کلان به این یا آن شکل یکی از ویژگی های دیرین چین بوده است، که به دوران بنیان گذاری جمهوری خلق چین در ۱۹۴۹ برمی گردد. اما تنها از زمانی که توسعه در جهت اقتصاد بازار سوسیالیستی شروع شد آنها بطور فزاینده ای هوشمندتر و قابل اطمینان تر شدند. سه دوره خاص به تحکیم کنترل کلان به لحاظ تئوری و عملی یاری رساند، و رهبری چین را به سمتی هدایت کرد که به هر دو جنبه به مثابه امری طبیعی و ضروری برای مدیریت مطلوب، در برابر رویکرد اقتصاد لیبرالی، نگاه کنند.
اولین دوره با بحران مالی جهانی در سال ۲۰۰۸ پدید آمد. تهاجمات بازار که از سوی ایالات متحده به کار گرفته شد روایت لیبرالی را تضعیف کرد، بیشتر به این خاطر که اغلب آنها کاملاً ارتجاعی بودند، از لحاظ قانونی مشکوک ( یعنی خلاف قانون اساسی) و در بسیاری موارد خسارت زا بودند تا سودآور، هم برای اقتصاد داخلی آمریکا و هم اقتصاد جهانی، و موجب سقوط شدید اقتصادی و بی ثباتی در بسیاری از نقاط جهان می شد.
دوره دوم، که به بخشی از آن پرداختیم، اخیراً با شیوع پاندمی اتفاق افتاد، که در آن کشورهایی مثل چین با اقدامات و واکنش های مناسب تر اقتصادی و اجتماعی به آن پاسخ دادند، اقدامات موثر و معقول با مدیریت دولتی برای مهار و ترمیم سریع اقتصاد و نیز نجات جانهای گرانبها.
سومین دوره اشتراکاتی با دوره دوم دارد، اما موضوع متفاوتی است، به نوعی با دوره اول مرتبط است ولی عملاً تا حدودی آیینه تلاش های چین است. ایالات متحده با شروع دولت ترامپ و در ادامه اش با دولت بایدن آشکارا نشان داد که به رقابت بیشر با چین تمایل دارد و در این رقابت در برخی موارد همان کاری را می کند که چین انجام می دهد. برای مثال، آمریکا در مورد توسعه و تولید تکنولوژی های کلیدی بسوی سیاست صنعتی ملی حرکت می کند، حرکتی که اشتراک بیشتری به اقتصاد برنامه ریزی شده دارد تا اقتصاد لیبرالی.

تذکر: مقالاتی که ترجمه میشود اگرچه حتماً در چارچوب نظرات پیک خاور است ولی لزوماً صد در صد مورد تائید نیست.