Ayatollah KhomeiniKianory


بخش دوم

این تنها حزب توده ایران بود .... که خط انقلابی ضد امپریالیستی و عدالتخواهانه امام خمینی را شناسایی كرد  و واژه "خط امام" را برای مستثنی کردن، برجسته نمودن و معیار قرار دادن  "جهتِ انقلاب"  به جامعه معرفی کرد.


با تشدید فشار بر نیروهای انقلابی و مردم، رژیم شاه برای قطع رابطه آیت الله خمینی با جنبش مردمی تصمیم به دور کردن آیت الله خمینی به کشوری دورتر از عراق گرفت و عراق نیز با توجه به امکان تحریک شیعیان عراق از این تبعید در تبعید استقبال کرد. بدین ترتیب ایت الله خمينى با تعدادی از نزدیکان از مرز عراق بقصد مهاجرت به کویت عازم شدند ولی کویت اجازه ورود به آیت الله را نداد.
بسیاری بر این باورند که توافق غرب برای تغییر رژیم در گوادالپ انجام شد حال آنکه  تصمیم اصلی در همان چند ساعت در امارات اتخاذ شد و آنچه در گوادلوپ گذشت تقسیم کار برای آینده بود. غرب میدانست که شاه  عنصری ست كه ديگر تاریخ مصرف آن گذشته است و حمایت از او جز در لفافه جملات دیپلماتیک و ارزان قیمت نباید وسعت بیشتری یابد.
در ایران تظاهرات اگرچه بدوا در قالب خواسته های صنفی آغاز شد ولی بسرعت بسمت خواستهای سیاسی سوق یافت. آنچه غرب را نگران میکرد توسعه درگیریها و رادیکال شدن اعتراضات مردمی بود. مردم ممکن بود مسلح شده، حکومت بدست چپ و چپ رادیکال مذهبی، که نخبگانش عملا در میدان حضور داشتند افتد، کنترل از دستشان خارج شود و ديگر  نتوانند از نیروهای ذخیره ولی پنهان باقی مانده خود همچون ساواکی ها،خبرچین ها، اوباش، روشنفکران نفوذی و ارتجاع و.... حفاظت کنند. از اینرو تمامی تلاش غرب در این مرحله حفظ طبقات و جایگزینی نیروهایی متمرکز شد که بتوانند با گام هایی پنهان ولی محکم جنبش ملی ایران را  در سمت و سوی روابط گذشته امپریالیستی سوق دهند تا بتوانند در یک پروسه چند ساله انقلاب را از درون تهی کنند.

تصمیم بر این شد كه فرانسه متقبل میزبانی ولی در حقیقت مسئول حفاظت اطلاعات از روابط، آیت الله خمینی  شود تا بتوانند ضمن کنترل رفت و آمدها، نیروهای نفوذی خود را بسمت ایشان هدايت نمايد.
طبیعی بود که انتخاب بریتانیا و ایالات متحده قطعا مورد قبول آیت الله خمینی قرار نمیگرفت و فرانسه تا آن تاریخ تقریبا در ایران سابقه انچنان سیاهی نداشت. به این ترتیب آیت الله خمینی و معدود همراهان وى به فرانسه پرواز کردند و در منطقه ای بنام نوفل لوشاتو مستقر شدند.
 در اینجا بود که امپریالیسم توانست نیروهای وابسته به غرب و سیا ولی شاخص و موثر را در نوفل لوشاتو به بنیانگذار جمهوری اسلامی نزدیک کند و در حلقه مریدان آیت الله نفوذ دهد. این وابستگان کم شمار، برجسته و نامدار نبودند ولی میتوانیم از معروف و شاخص ترین هایشان مانند بنی صدر، قطب زاده، ابراهیم یزدی و..   نام ببریم .

در طول حضور بنیانگذار جمهوری اسلامی در فرانسه تقریبا تمامی تلاش رسانه ها، ماموران و جاسوسان غرب چه در لباس خبرنگاران و عکاسان و چه در مقام روشنفکران و فعالان احزاب سیاسی، حول کشف ماهیت قدرت طبقاتی داخل ایران بعد از استقرار انقلابیون دور میزد.
 آیت الله بخوبی از این ماجرا اگاه بود. به همین دلیل همواره در مورد اقتصاد و سیاست داخلی آینده بدون سلطنت، تنها به كليات مى پرداخت و گاه حتی نظام  فرانسه را بعنوان الگوی آینده ایران برای غرب ترسیم میکرد. ایشان چنان در مباحث عادی رفتار میکردند که چند تن از افراد  همچون دکتر حبیبی، ضمن باور به اين موضوع به کمک دیگران، نوشتن پیش نویسی از قانون اساسی را بر پایه قانون فرانسه اغاز کردند . این روش زیرکانه ترین عملکردی بود که میتوانست مسیر توطئه غرب علیه انقلاب را به دلیل سردر گمی در شناخت ماهیت طبقاتی انقلاب به تاخیر بیاندازد.
در ایران نیز تعداد انگشت شمار نیروهای انقلابی حوزوی و دانشگاهی که رابطه مستقیم با آیت الله خمینی داشتند، برای غرب ناشناخته نبودند. شهید مرتضى مطهری، شهید دکتر بهشتی ، شهید دکتر مفتح و  ایت الله خامنه ای، چند نظامی و شخصیت سیاسی شامل افرادی بودند که امپریالیسم از تفکر عدالتخواهانه آنها آگاه و همزمان بسیار نگران بود. در میان پیروان آیت الله خمینی تنها وابسته سرسخت به موتلفه و نزدیکترین فرد به مراجع سنتی وابسته به دربار با گذشته ای بسیار غبار الود فردی بود به نام  هاشمی رفسنجانی.

هایزر با چنین برداشتی به ایران آمد تا درک خود را از مذاکره با پیروان حقیقی آیت الله خمینی به غرب گزارش دهد.
بنیانگذار جمهوری اسلامی در هماهنگی با پیروان خود در ایران از آشکار شدن نظرات انقلابی خود جلوگیری کرد، لذا گزارش هایزر به اتاق های فکری غرب باعث شد تا پیشنهاد او جهت خروج شاه از ایران تسهیل گردد.

با خروج شاه و سقوط دیکتاتوری در ایران  آيت الله خمینی پس از تبعید طولانی به کشور بازگشت.
در این مرحله آيت اله خمینی  با حضور بلافاصله در بهشت زهرا و در همان سخنرانی اول نشان دادند که انقلاب ایران نه تنها به الگوهاى غربی مشابهت ندارد، بلکه به پایین ترین طبقه اجتماعی تعلق دارد که از دیدگاه نیروهای ماركسيست لنينيست نزدیکترین متحدین طبقه کارگر هستند.
اینگونه بود که شاخک های امپریالیسم بسرعت پیام کین توزانه طبقاتی انقلاب ایران برهبری آيت الله خمینی را علیه امپرالیسم درک کرد و از همان ابتدا، انقلاب ایران را هدف آماج توطئه های پیچیده خود قرار داد.
ما بر این باوریم  که بنیان گذار جمهوری اسلامی ايران علی رغم جایگاه تاریخی بی نظیر و شخصیت کاریزماتیک، توان لازم و برنامه ای تدوین شده مبنی بر اتحاد نیروهای انقلابی جهت انتقال قدرت به طبقه انقلابی واستقرار"حاکمیت مستضعفین" را نداشت. رهبر انقلاب  اتکایش به  معدود انقلابیون متعهد و متفکرين دینی بود تا بتوانند در یک پروسه زمانی بر اساس  مستندات  تشیع علوی و استنساخ از متون، روایات و اسناد اسلامی برانامه ای را جهت انطباق با شرایط مشخص و حل مشکلات آنروز جامعه  تدوین كنند و بصورت قانون درآورند. شهدا مطهری، بهشتی، مفتح و آیت الله خامنه ای  و ... از معدود نیروهایی بودند که رهبر انقلاب هم به علم شان و هم به سیطره فقاهت شان و هم انقلابی بودن شان اعتماد کامل داشت.

این واقعیت موردی نبود که غرب نتواند درک کند به همین دلیل ما معتقدیم  ترور های اولیه  بسیار هدفمند و حساب شده انجام گرفت و ایادی امپريالیسم، تقریبا تمامی نخبگان مورد اعتماد آیت الله خمینی  را که میتوانستند  انقلاب را جهت دهند هدف ترور قرار دادند.
با ترور شهید دکتر بهشتی که بشدت مورد هدف تبلیغات منفی برنامه ریزان و شایعه سازان امپریالیستی  قرار داشت نه تنها یکی از بزرگترین انقلابیون شیعه و پیرو خط آيت الله خمینی را از صحنه حذف کردند، بلکه توانستند هم حزب جمهوری اسلامی و هم قوه قضایبه را از نیروی انقلابی جدا کنند.
سال های بعد روسای قوه قضاییه که همگی منتخبین حوزه سنتی و ارتجاعی  بودند این خلاء بزرگ را کاملا پر کردند و قوه قضایبه را در اختیار نهادی قرار دادند که عملا هیچ تعهدی به انقلاب و آرمانهای انقلابی نداشت و تلاشش برای حفظ  روابط اقتصادی نظام گذشته بود.

(ما در مقالات بعدی  به تفصیل به نقش عاملان ترور و عملکرد  مخرب این قوه در حفظ عاملان ترور و  برآمدن فاسدترین نیروهای رانت خوار و کلپتوکرات اشاره خواهیم کرد)

 نگاهی به اعضای  شورای انقلاب، نخست وزیر دولت موقت و وزرای کابینه مهندس بازرگان به وضوح نشان میدهد در ذهن بنیانگذار جمهوری  اسلامی  ایران، مسیرانقلاب ابداً در همکاری با حوزه علمیه سنتی قم و مجتهدین و علمای سنتی و طراز اول نمی گذشت و دلیل آنهم شناخت عمیق آيت الله خمینی از ماهیت این نهاد دینی بود .

ایشان در اولین گام تاسیس شورای انقلاب  که افرادش را از قبل انتخاب کرده بودند، مهندس بازرگان را مسئول  تشکیل دولت موقت جهت آماده سازی انتقال قانونی قدرت از سلطنت به جمهوری تعيين کردند.
اکثریت معممین طرفدار امام خمینی با فاصله امن از قدرت حوزه، عموما تحصیلات دانشگاهی را همزمان با طلبگی به پایان رسانده بودند و از این نظر با ارتجاع واپسگرای حوزوی بسیار متفاوت بودند.
امام خمینی و یاران نزدیکش، با وجود سه نیروی ارتجاعی، حجتیه، علماى سکولار طرفدار سلطنت و روحانی نماهای "مدرن" و غرب گرا تلاش خود را جهت پیشبرد اسلام انقلابی مبتنی بر پویایی، عدالتخواهی و رزمندگی علیه سلطه گری آغاز کردند.استراتژی هواداران خط امام، تدوین مانیفستی بر گرفته از اصول و مبانی تشیع سرخ انقلابی بود.
به جرات میتوان گفت بخش وسیعی از قوانین مترقی در قانون اساسی (همچون موظف کردن دولت درایجاد امکان تحصیل رایگان، داشتن کار و مسکن، خدمات بهداشت عمومی و حق مشارکت ملت در تعیین سرنوشت سیاسی و... را) تحت تاثیر شعارهای مناسب و منطبق با شرایط عینی کشور توسط حزب توده ایران برهبری رفیق کیانوری، نیروهای صدیق ملی مذهبی و حضور چهره های شاخص انقلابی، بخصوص شهید دکتر بهشتی در مجلس خبرگان مدون شد.
علی رغم وجود گروه هایی از نیروهای چپ گرا مانند سازمان مجاهدین خلق و سازمان چریکهای فدایی خلق و پیکار و...  تنها حزب توده ایران بود که با درک درست و منطبق با اصول مارکسیسم لنینیسم و فاصله واضح و آشکار از رویزیونیسم، خط انقلابی ضد امپریالیستی و عدالتخواهانه امام خمینی را شناسایی كرد و واژه "خط امام" را برای مستثنی کردن، برجسته نمودن و معیار قرار دادن  "جهت انقلاب" به جامعه معرفی کرد.
این در حالی بود که دیگر گروه های ذکر شده مدعی مارکسیست لنینیست  بدلیل ضعف ایدئولوژیک و به تَبَع ان ناتوانی در تبیین و تحلیل طبقاتی درست از حاکمیت بر آمده از انقلاب، دچار تفرقه، انشعاب و چپ روی های کودکانه و اشتباهات بزرگ شدند. "فدایی اقلیت" همچنان بدون پشتوانه خرد مارکسیستی لنینیستی شعار "جنگ مسلحانه هم تاکتیک هم استراتژی" را ادامه داد، گروه اشرف دهقان هم به کردستان رفت و عملا در خدمت تجزیه طلبی قرار گرفت. متاسفانه بهترین آنها یعنی "فدائیان اکثریت" هم کجدار و مریز بین آرمانهای چریکی و رهنمودهای حزب توده به رفتار پاندولی ادامه دادند.
 سازمان مجاهدین خلق  اما با رهبری جدید مسعود رجوی این عنصر خاص که بعد از دستگیری توسط ساواک مشمول بسیاری تخفیف ها و الطاف ملوکانه  شده بود، عملا پای در مسیری گذاشت که هیچ نسبتی با سوابق درخشان بنیانگذاران شریف و پاکدامن و انقلابی  این سازمان در گذشته  نداشت و از همان ابتدای انقلاب تحت شعارهای پوپولیستی بسمت وابستگان به غرب و در خدمت ارتجاع حرکت کرد و با اتحاد پنهان با بنی صدر وارد فاز مبارزه علیه انقلاب شد و ترور را در سرلوحه عملیات نظامی خود قرار داد.
کمتر کسی ست که نداند بیت مرحوم طالقانی را مجاهدین خلق حفاظت میکردند و هرگز هم پاسخ ندادند که چگونه نتوانستند کپسول اکسیژن برای آیت الله فراهم کنند و چرا کپسولهای داخل بیت که لازمه بیماری آیت الله طالقاتی بود در آنروز همه خالی بودند؟
روابط پنهان  این سازمان با غرب که از نظر تشکیلاتی  بسرعت بسمت سکتاریسم میرفت اگر چه از دید بنیان گذار جمهوری اسلامی ايران و حزب توده ایران و نیروهای مترقی ملی مذهبی پنهان نبود و حزب توده ایران  بارها این سکت را  مورد نقد قرار داد و مسیر انحرافی آنها را گوشزد کرد ولی رشد بادکنکی و وابستگی این تشکیلات به نهادهای تاریک داخل و بیرون گوش شنوايى برای شنیدن نصایح باقی نگذاشته بود .
آيت اله خمینی ضمن اینکه این سکت را رسما منحرف اعلام میکرد، همزمان بسیار صبورانه و پدرانه افراد و هواداران آنها را به بازگشت به دامان انقلاب و اسلام  فرا میخواند و آینده تاریک  و وابستگی علنی این سکت به غرب  را به آنها گوشزد میکرد.
ادامه دارد

بهــــــلول  فروردین 1400

پی نوشت:
ــ رفیق کیانوری در خاطرات خود رسما از ابراهیم یزدی بعنوان مامور سازمان سیا نام میبرد.

 ــ از جمله جاسوسان و خبرنگاران میتوان به سولیوان اشاره کرد.

 - هاشمی توانست در یک پروسه نه چندان طولانی احمد خمینی را به قدرت حوزه و لزوم نزدیکی به آن بخصوص برای حمایت از شخص او بعد از رحلت رهبر ایران  باورمند کرده از او یک مهره داخلی فعال در بیت بنیانگذار جمهوری اسلامی بسازد. اما بعد از رهبری ایت الله خامنه ای و با اغاز اشرافی گری هاشمی این پیوند گسست و به درگیریهای لفظی در رسانه ها کشیده شد. مرگ زود هنگام سید احمد خمینی مشكوك مى نمود.

 - اگر چه ایت الله خمینی عدم اعتماد خود به موتلفه بخصوص خانواده عسگر اولادی را هرگز پنهان نمیکرد، هاشمی رفسنجانی تنها کسی بود که علیرغم اطلاع از نظر آيت الله خمینی توانست در طول کمتر از ده سال ضمن نفوذ دادن نیروهای بخش دست راستی افراطی  موتلفه را در قدرت سیاسی ، اقتصادی توسعه داده ،مدیریت کشور را به این نهاد وابسته به ارتجاع سنتی تا حد در اختیار گرفتن کامل وزارت بازرگانی توسعه دهد .
«در ماجرای عملکردعجیب حبیب الله عسگر اولادی رییس شورای آرد و نان کشور و بدون آرد ماندن تهران در سال دوم جنگ ایت الله خمینی به هاشمی گفته بودند»
«اگر دست من بود ، کلید یک نانوایی را هم بدست اینها نمیدادم»
باید یاداور شد که آیت الله خمینی هرگزنظر خود در مورد  افراد یا نحله های فکری مختلف دینی یا سیاسی مخالف انقلاب و فرصت طلب را پنهان نمیکرد و موتلفه و حجتیه و روحانیونی مانند فلسفی را در ملا عام مورد طعن و توهین  قرار میداد.
استفاده مستقیم  از واژه هایی مانند آخوند انگلیسی یا درباری یا آمریکایی  واژه هایی بسیار اشنا درسخنرانی های بنیان گذار ج ا بود..

 ــ اعضای اولیه ی شورای انقلاب چه افرادی بودند؟

روز 22 دی 1357 به فرمان امام خمینی آقایان مرتضی مطهری، هاشمی رفسنجانی، سیدمحمد حسینی بهشتی، موسوی اردبیلی و محمدجواد باهنر مأمور تأسیس شورای انقلاب شدند. بعداً آقایان سید محمود طالقانی، سیدعلی خامنه‌ای و مهدوی‌ كنی و در مرحله بعد آقایان  مهدی بازرگان، یدالله سحابی به این گروه پیوستند.

روز ۲۲ دی‌ ۱۳۵۷، شورای انقلاب به فرمان امام خمینی تشکیل شد. این شورا که ایده شکل‌گیری آن آذرماه ۱۳۵۷ در جریان سفر شهید مطهری به پاریس با امام مطرح شد، اساسی‌ترین رکن قدرت سیاسی و اجرایی انقلابیون محسوب می‌شد.

امام خمینی در ۲۲ دی‌ماه ۱۳۵۷ پیامی بدین شرح صادر کرد: «به موجب حق شرعی و بر اساس رأی اعتماد اکثریت قاطع مردم ایران که نسبت به اینجانب ابراز شده است، در جهت تحقق اهداف اسلامی ملت، شورایی به نام شورای انقلاب اسلامی، مرکب از افراد با صلاحیت و مسلمان و متعهد و مورد وثوق، موقتاً تعیین شده و شروع به کار خواهند کرد... این شورا موظف به انجام امور معین و مشخصی شده است، از آن جمله ماموریت دارد تا شرایط تأسیس دولت انتقالی را مورد بررسی و مطالعه قرار داده و مقدمات اولیه آن را فراهم سازد.» (صحیفه نور، ج ۴، صص ۲۰۷ و ۲۰۸)

به فرمان امام خمینی آقایان مرتضی مطهری، هاشمی رفسنجانی، سیدمحمد حسینی بهشتی، موسوی اردبیلی و محمدجواد باهنر مأمور تأسیس شورای انقلاب شدند.

آیت الله هاشمی رفسنجانی، در اینباره چنین نوشته‌است:

آقای مطهری، در مراجعت از سفر پاریس، دستور رهبر عظیم الشأن انقلاب ایران (۱۳۵۷) را مبنی بر تشکیل شورای انقلاب اسلامی، آوردند. امام خمینی، آقایان شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید باهنر، هاشمی رفسنجانی و موسوی اردبیلی را به عنوان هسته اولیه شورای انقلاب اسلامی تعیین و اجازه داده بودند که افراد دیگر، با اتفاق نظر این پنج نفر، اضافه شوند و در جلسات ابتدایی، تصمیم بر این شد که حتی الامکان، ترکیب شورا، از اعضای روحانی و غیر روحانی، به نسبت مساوی و نزدیک به هم باشد. ترتیب انتخاب اعضای دیگر و تکمیل آن شورا، چنین بود: پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، آقایان سید محمود طالقانی، سید علی خامنه‌ای، محمد رضا مهدوی کنی، احمد صدر حاج سید جوادی، مهندس مهدی بازرگان، دکتر یدالله سحابی، مهندس مصطفی کتیرایی، سرلشکر ولی‌الله قرنی، سرتیب علی اصغر مسعودی، به اتفاق آراء، به عضویت انتخاب شدند. پس از پیروزی انقلاب ایران (۱۳۵۷) و تشکیل دولت موقت، آقایان بازرگان، سحابی، کتیرایی، حاج سید جوادی و قرنی، به دولت و ارتش منتقل شدند و به جای آن‌ها، آقایان دکتر حسن حبیبی، مهندس عزت‌الله سحابی، دکتر عباس شیبانی، ابوالحسن بنی صدر و صادق قطب زاده انتخاب گردیدند و در مرحلهٔ بعد، پس از شهادت استاد مطهری، آقایان مهندس میر حسین موسوی، احمد جلالی و دکتر حبیب‌الله پیمان انتخاب شدند و آقای مسعودی، به کار اجرایی رفت.

عزت‌الله سحابی هم درباره تشکیل شورای انقلاب، به نقش آیت‌الله مطهری اشاره می‌کند: «شورای‌ انقلاب‌ پیشنهادی‌ بود که‌ خود آقای‌ مطهری‌ برای‌ من‌ تعریف‌ کرد. امام‌ خمینی‌ هم‌ با این‌ قضیه‌ موافقت‌ کردند و اینگونه مقرر شد که‌ شش نفر از نزدیکان ایت الله، اصل‌ و محور شورای‌ انقلاب‌ باشند و غیر از آن‌ها نیز چند نفر از غیر روحانیون‌ هم‌ باشند. منتها کسانی‌ که‌ مورد اعتماد هستند؛ یعنی‌ در چند سال‌ گذشته،‌ مذهبی‌ بودند و اعتقاد مذهبی آنان اثبات‌ شده‌ است‌، با آن‌ شش نفر روحانی‌ مجموعا شورای‌ انقلاب‌ را تشکیل‌ بدهند. روحانیونی که‌ بعد‌ها برای‌ ما روشن‌ شد، عبارت‌ بودند از حضرات‌ آیات‌ آقای‌ مطهری‌، آقای‌ بهشتی‌، آقای‌ موسوی‌ اردبیلی‌، آقای هاشمی رفسنجانی‌، آقای‌ باهنر و ششم‌ آقای‌ مهدوی‌ کنی‌ و آیت‌الله‌ خامنه‌ای‌ هم‌ که بعدا اضافه‌ شدند. آقای‌ مهندس‌ بازرگان‌، آقای‌ صدر حاج‌ سیدجوادی‌، پدر من‌، آقای‌ مهندس‌ کتیرایی‌، دکتر شیبانی‌، آقای‌ دکتر سنجابی‌ و بنده‌. ما را به‌ عنوان‌ اعضای‌ غیرروحانی‌ انتخاب‌ کردند که‌ با آن‌ شش‌ نفر روحانیون، ‌ مجموعا شورای‌ انقلاب‌ را تشکیل‌ دهیم‌. این‌ اسامی‌ را آقا تصویب‌ کرده‌ بود. آقای‌ مطهری‌ به‌ من‌ گفت‌، چهار نفر دیگر را هم‌ که‌ در خارج‌ از کشور بودند؛ یعنی‌ دکتر یزدی‌، بنی‌صدر، قطب‌زاده‌ و حبیبی‌، بخش‌ خارجی‌ شورای‌ انقلاب‌ باشند و شما هم‌ بخش‌ داخلی‌.»

بخش اول:
https://peikekhavar.org/22-monopolies-and-oligarchs.html